English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7375 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accidental fall U ضربه فنی اتفاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
random <adj.> U اتفاقی
randomly U اتفاقی
adventitiouse U اتفاقی
chanceful U اتفاقی
casuale U اتفاقی
casual U اتفاقی
pick up <idiom> U اتفاقی
accidentalism U اتفاقی
adventive U اتفاقی
casualness U اتفاقی
fluky U اتفاقی
fortuitous <adj.> U اتفاقی
accidental <adj.> U اتفاقی
chances U اتفاقی
episodic U اتفاقی
chanced U اتفاقی
episodical U اتفاقی
contingencies U اتفاقی
contingency U اتفاقی
occasional U اتفاقی
eventual U اتفاقی
chance U اتفاقی
chancier U اتفاقی
chanciest U اتفاقی
chancy U اتفاقی
chancing U اتفاقی
stochastic <adj.> U اتفاقی
incidental <adj.> U اتفاقی
casual [not planned] <adj.> U اتفاقی
haphazard <adj.> U اتفاقی
haphazardly U اتفاقی
accident U اتفاقی
accidents U اتفاقی
coincidental <adj.> U اتفاقی
contingent [accidental] <adj.> U اتفاقی
stochastical <adj.> U اتفاقی
adventitious <adj.> U اتفاقی
extrinsic U اتفاقی
even tual U اتفاقی
flukey U اتفاقی
fortuitousness U اتفاقی بودن
fortuitcus distortion U اعوجاج اتفاقی
fortuitcus fault U نقص اتفاقی
accidentally <adv.> U بطور اتفاقی
accidently <adv.> U بطور اتفاقی
stochastic process U فرایند اتفاقی
stochatic procedures U رویههای اتفاقی
fortuitously <adv.> U بطور اتفاقی
coincidentally <adv.> U بطور اتفاقی
by hazard <adv.> U بطور اتفاقی
by happenstance <adv.> U بطور اتفاقی
by chance <adv.> U بطور اتفاقی
by a coincidence <adv.> U بطور اتفاقی
by accident <adv.> U بطور اتفاقی
at random <adv.> U بطور اتفاقی
as it happens <adv.> U بطور اتفاقی
windfall gains U منافع اتفاقی
windfall loss U زیان اتفاقی
windfall profits U سود اتفاقی
accidental error U خطای اتفاقی
incidentally <adv.> U بطور اتفاقی
incidental expenses U مخارج اتفاقی
randomly U اتفاقی الکی
incidental learning U یادگیری اتفاقی
incidental memory U حافظه اتفاقی
random U اتفاقی الکی
chromatic U تصادفی اتفاقی
incidental works U کارهای اتفاقی
incidentals time U زمان اتفاقی
circumstantial evidence U اماره اتفاقی
contingent liability U بدهی اتفاقی
incidental errors U خطاهای اتفاقی
casual labour U کارگر اتفاقی
contingent profit U سود اتفاقی
accidental war U جنگ اتفاقی
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
accidentalness U حالت اتفاقی
crop up <idiom> U اتفاقی پدیدارشدن
adventitiously U بطور اتفاقی
come across <idiom> U اتفاقی دیدن
accidental reinforcement U تقویت اتفاقی
happenstance U وقایع اتفاقی
accidental sepcies گونه های اتفاقی
hazardous U معاملات قماری اتفاقی
char U کار روزمزد و اتفاقی
jitter U حرکت نامنظم اتفاقی
chars U کار روزمزد و اتفاقی
chare U کار روزمزد و اتفاقی
by accident or d. U بطور اتفاقی یا عمدی
charring U کار روزمزد و اتفاقی
to happen to somebody U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
sideshows U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize U بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
sideshow U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
accident damage to property U خسارت اتفاقی وارده بردارایی
come hell or high water <idiom> U هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint <idiom> U فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
random U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
chance medley U ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
kicked U ضربه با پا
kick U ضربه با پا
surges U ضربه
surged U ضربه
surge U ضربه
kicked U ضربه
kicking U ضربه با پا
butting U ضربه با سر
impulse U ضربه
double kick U دو ضربه پی در پی
kick U ضربه
impulses U ضربه
kicking U ضربه
flap U ضربه
collisions U ضربه
collision U ضربه
thud U ضربه
shocks U ضربه
shocked U ضربه
shock U ضربه
tit U ضربه
tits U ضربه
thuds U ضربه
thudding U ضربه
hacks U ضربه
flapped U ضربه
flaps U ضربه
push U ضربه
pushed U ضربه
kicks U ضربه با پا
pushes U ضربه
pulse U ضربه
pulsed U ضربه
butt joint U ضربه
head U ضربه با سر
antiknock U ضد ضربه
kicks U ضربه
hack U ضربه
hacked U ضربه
thudded U ضربه
mishit U ضربه بد
strikeless U بی ضربه
bonked U ضربه بر سر
bonk U ضربه بر سر
impluse U ضربه
stroked U ضربه
sole of the foot kick U ضربه با کف پا
sole kick U ضربه با کف پا
sole trap U ضربه با کف پا
shots U ضربه
strokes U ضربه
shockproof U ضد ضربه
interrupter U ضربه گر
left U ضربه چپ
bonks U ضربه بر سر
brunt U ضربه
pops U ضربه
popped U ضربه
pop U ضربه
stroking U ضربه
impacts U ضربه
blows U ضربه
blow U ضربه
shot U ضربه
shock proof U ضد ضربه
impact U ضربه
bonking U ضربه بر سر
stroke U ضربه
yee jupkki U ضربه پا
slugger U ضربه زن
whang U ضربه
thrums U ضربه گیر
belted U ضربه محکم
lashed U ضربه مژگان
Recent search history Forum search
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
0ضربه به میانه پایین گوی در بیلیارد در انگلیسی چی میشه؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com